سال ۲۴۱ میلادی، وقتی شاپور اول ساسانی به حکومت رسید، روم، همسایهی غربی ایران اوضاع و احوال بدی داشت. وضعیت این امپراتوری بهقدری مغشوش بود که طی ۳۱ سال حکومت شاپور، در آن سرزمین بیش از سی نفر به امپراتوری رسیدند؛ کسانی که اغلب به دست سربازانشان روی کار میآمدند و توسط همانها کشته یا برکنار میشدند. در بحبوحهی این آشوب داخلی بود که شاپور تصمیم گرفت به اراضی روم حمله کند و امپراتوری ایران را وسعت دهد. قصهی سلطنت شاپور اول ساسانی با نام سه تن از امپراتوران روم گره خورده است. قصهی این سه تن را بخوانید.

امپراتور اول: گردیان
شاپور در زمان تاجگذاری چهل سال داشت و پیش از اینکه به سلطنت برسد، سالها در کنار پدرش «اردشیر بابکان» در نبردها جنگیده بود. او شجاع و بسیار مغرور بود و این غرور بهقدری در رفتار او مشخص بود که در سکه و سنگنگارههایی که از آن زمان بهجامانده، چهرهی او پر غرور نشان داده شده است. سال ۲۴۱ میلادی، شاپور به شهر «نصیبین» و بعد به «انطاکیه» (در ترکیهی امروزی) یورش برد و این دو شهر را تصاحب کرد. آن زمان امپراتور روم، «گردیان» (گردیانوس) نام داشت. بهمحض شنیدن این خبر، گردیان جوان با لشکرش به طرف شرق به راه افتاد و توانست ایرانیان را در سوریهی امروزی شکست دهد. گفته شده که گردیان همراه پدر زنش، «تیمهسیوس» که یک نظامی خبره بود، به جنگ آمد و این تیمهسیوس بود که سکان رهبری سپاه را در دست داشت. با عقبنشینی ساسانیان، گردیان به دنبال شاپور رفت و نصیبین را هم پس گرفت. همهچیز در جبههی روم بهخوبی پیش میرفت تا اینکه ناگهان تیمهسیوس درگذشت و میان سربازان رومی اختلاف به وجود آمد. امپراتور جوان که تا نزدیکی مرزهای ایران جلو آمده بود، مجبور به عقبنشینی شد؛ اما سربازان نقشهی قتل گردیان را کشیده بودند و به هدف خود رسیدند؛ گردیان کشته شد و روم به دست امپراتور بعدی افتاد.
امپراتور دوم: فیلیپ
بعد از مرگ گردیان، شخصی به نام «فیلیپ» (فیلیپوس) که ظاهراً شورش را به راه انداخته بود، به حکومت رسید. این امپراتور در تاریخ به «فیلیپ عرب» معروف است. او به خاطر شرایط نابسامان روم، ترجیح داد جنگ را ادامه ندهد و با پادشاه ایران صلح کند. بر اساس کتیبهی شاپور اول در کعبهی زرتشت، فیلیپ پانصد هزار دینار به پادشاه ساسانی غرامت داد و به روم برگشت. این صلح حدود ۱۴ سال دوام آورد و در این سالها دو کشور کاری به هم نداشتند.
امپراتور سوم: والریان
سال ۲۵۸ میلادی ایران و روم دوباره درگیر شدند. این بار شاپور بود که به انطاکیه حمله کرد و دوباره این شهر را گرفت. در این زمان، امپراتور روم شخصی به نام «والریان» (والریانوس) بود؛ مردی شصتساله که تصاحب انطاکیه حسابی پریشانش کرده بود. پس بهزودی لباس رزم پوشید و به جنگ شاپور آمد. والریان انطاکیه را پس گرفت و از این اتفاق بهقدری خشنود شد که دستور داد به نام «منجی شرق» به نامش سکه بزنند. بعد از این پیروزی او سپاه ایران را تعقیب کرد، اما ناگهان تعداد زیادی از سربازانش دچار بیماری واگیرداری شدند و والریان برای ادامهی راه به شک افتاد؛ درنهایت او از شاپور درخواست مذاکره کرد. مشخص نیست به دنبال این مذاکره چه اتفاقاتی رخ داد، اما میدانیم که در جریان آن، والریان و عدهی زیادی از سپاهیانش به اسارت شاپور درآمدند. این افراد کسانی بودند که بعداً در ایران برای ساخت سد شوشتر (سد قیصر) به کار گرفته شدند. اسارت امپراتور روم بهقدری در ایران و روم اهمیت داشت که خیلی زود خبرش همهجا پیچید و به قدرت و شوکت خاندان ساسانی که در ابتدای راه بودند، افزود.
سنگنگارهای که تصویرش را در ابتدای متن دیدید، بازنمایی این پیروزی است که در «نقش رستم» به یادگار مانده است؛ منطقهای باستانی در استان فارس و نزدیک به شهر مرودشت که آثار باستانی بسیاری را در خود جا داده است. جزئیات این حکاکی را در اینفوگرافیک زیر ببینید.
