فرهاد گاو و بز و خروس و مرغ را با دو تا جوجهاش لبهی باغچه گذاشت و گفت: تنبلآقا! اینجا مزرعه است. حالا بیا به آنها غذا بدهیم. مامان برایش اضافههای سبزی و خرده نان آورد و گفت: این هم غذا. فرهاد به تنبلآقا گفت:دنبالم بیا به هرکدام غذا دادم تو صدایش را...
دوستان عزیز، جهت مطالعه کل مطلب، (pdf) زیر را دانلود نمایید.