تلفن زنگ زد: زززینگ...!
فرهاد دوید و گوشی را برداشت و پرسید: بله؟
پدربزرگ بود. گفت: فرهاد جان سلام! به زرنگ آقا بگو میخواهم ببرمش کوه. ببین میآید؟
فرهاد از خوشحالی بپر بپر کرد و گفت: بله. بله. میآید.
بعد هم به تنبل آقا...
دوستان عزیز، جهت مطالعه کل مطلب، (pdf) زیر را دانلود نمایید.