هنوز هیچ مطلبی وارد نشده!
هیچ نتیجهای برای جستجوی شما یافت نشد.
آخرین عناوین
میتوانیم بگوییم دو زبان فارسی و عربی در درازنای تاریخ، رابطهای دوسویه داشتهاند؛ در سدههای پیش از اسلام ـ به ویژه در روزگار ساسانیان که پایتخت ایران، تیسفون (مدائن)، در نزدیکی بغداد کنونی جای داشت و میان ایران و برخی از اعراب روابط بازرگانی
زبان فارسی واژههایی که وام گرفته، تغییرات گوناگون پدید آورده است تا آنها را با خود همسو و هماهنگ کند؛ این فرایند را فارسی شدگی مینامیم
پیرمردی که سالهای عمرش به هفتاد و هفت رسیده بود، در بستر بیماری، واپسین لحظات زندگی را میگذرانید. در تن رنجورش رمقی باقی نمانده بود و
جوانی گه کار و شایستگی است / گه خودپسندی و پندار نیست
جنگ روزها طول کشیده بود. مسلمانان هنوز نتوانسته بودند بر دشمن پیروز شوند و تمام قلعههای خیبر را فتح کنند. سربازان خسته و گرسنه بودند و غذایی برای خوردن نداشتن. گاهی مجبور بودند هر کدام با یک خرما شکم خود را سیر کنند
در ادامه میتوانید به این فایل صوتی
در وقتی که من در سر سماوار نشسته چاينکِها را با لتَّه تازه میكردم، یک بچه از مهمانخانه برآمده پیش من آمده که به من هم قد، اما از من باریکتر مینمود و او دلگيرانه به لب صُفّه نشسته خودبهخود گفت: «در اينجا لااقل يَگان كس يافت نمیشود كه آدم با
میتوانیم بگوییم دو زبان فارسی و عربی در درازنای تاریخ، رابطهای دوسویه داشتهاند؛ در سدههای پیش از اسلام ـ به ویژه در روزگار ساسانیان که پایتخت ایران، تیسفون (مدائن)، در نزدیکی بغداد کنونی جای داشت و میان ایران و برخی از اعراب روابط بازرگانی
زبان فارسی واژههایی که وام گرفته، تغییرات گوناگون پدید آورده است تا آنها را با خود همسو و هماهنگ کند؛ این فرایند را فارسی شدگی مینامیم
پیرمردی که سالهای عمرش به هفتاد و هفت رسیده بود، در بستر بیماری، واپسین لحظات زندگی را میگذرانید. در تن رنجورش رمقی باقی نمانده بود و
جوانی گه کار و شایستگی است / گه خودپسندی و پندار نیست
جنگ روزها طول کشیده بود. مسلمانان هنوز نتوانسته بودند بر دشمن پیروز شوند و تمام قلعههای خیبر را فتح کنند. سربازان خسته و گرسنه بودند و غذایی برای خوردن نداشتن. گاهی مجبور بودند هر کدام با یک خرما شکم خود را سیر کنند
در ادامه میتوانید به این فایل صوتی
در وقتی که من در سر سماوار نشسته چاينکِها را با لتَّه تازه میكردم، یک بچه از مهمانخانه برآمده پیش من آمده که به من هم قد، اما از من باریکتر مینمود و او دلگيرانه به لب صُفّه نشسته خودبهخود گفت: «در اينجا لااقل يَگان كس يافت نمیشود كه آدم با