از وقتی با بشیر به تاریخ سر زدهام احساس میکنم دنیای امروزم را بهتر از قبل میشناسم. آشنایی با تاریخ در شناخت دوست و دشمن کمکم میکند. بشیر دوباره آمد و گفت دستم را به او بدهم. از او پرسیدم کجا میرویم؟ گفت: میخواهم تو را به دورهای از ایران ببرم که نزدیک به دورۀ خودت است. دستم را به بشیر دادم و چشمم را بستم. تا چشم باز کردم دیدم از روبهرو تانکهای زیادی در یک ردیف به سمت شهر میآیند...