از مدرسه میرسم خانه. مادرم میگوید مادربزرگ کاری برایش پیش آمده و باید برود پیش او. ناهار را آماده میکند و میگوید خودم از خودم پذیرایی کنم. همین که میرود، برادر و خواهر بزرگترم هم به مدرسه میروند. مادرم برادر کوچکترم را هم با خودش میبرد. من تنها میشوم و میروم سراغ بازی رایانهای. دستگاه را روشن میکنم. امروز....