یک روز مهسا از دوستش هانیه کتاب قرض گرفت. اون مدام مشغول خواندن کتاب بود. یک روز وقتی داشت با مادرش کیک میپخت، کتاب هانیه را هم گذاشته بود روی میز و همزمان مواد کیک را هم میزد و کتاب میخواند. یک دفعه مقداری از مواد کیک ریخت روی کتاب و تا مهسا اومد اون را پاک کند، کتاب سوراخ شد و ...