خدا جان سلام
میدانم قدم بلدتر شده حالا بزرگتر شدهام ولی گاهی وقتها زیاد شجاع نیستم. مثلاً شبها که مامان و بابا میخوابند من کمی؛ فقط کمی میترسم. میدانم غولها و دیوها توی قصهها هستند ولی نمیدانم چرا اینقدر فکرهای بیخودی به سرم میآیند. مامان میآید توی اتاقم. یک قرآن قشنگ و کوچک ...
دوستان عزیز، جهت مطالعه کل مطلب، (pdf) زیر را دانلود نمایید.