امروز روز دومی است که سراغ بازی رایانهای نرفتهام. فکرکردن به نعمتها چنان هیجانی در وجودم به راه انداخته که در بازیهای رایانهای پیدایش نکرده بودم. دیگر نمیگذارم نعیم از من فاصله بگیرد. چند باری که از او دور شدم، در چشم برهم زدنی رجیم آمد و تلاش کرد مرا به طرف خودش بکشاند. همین دیشب مادرم خواست کاری را انجام بدهم. من هم فراموش کردم مادر نعمت خداست، پس تبلی کردم و ...