همچنان داشتیم مسجد را تمیز میکردیم که صدای شکستن شیشه توجه همه را به خودش جلب کرد. شیشه کتابخانهها شکسته بود و دست حامد بریده بود و داشت ازش خون میآمد. حاج آقا محمدی کار را رها کرد و خودش را به حامد رساند. خون دست حامد روی زمین میچکید. جعبۀ کمکهای اولیه در خانه مشهدی رضا، خادم مسجد، بود. مشهدی رضا خیلی زود رفت و جعبه را آورد.