یک روز صبح بیدار میشوی؛ میروی کنار پنجره میبینی همهجا سفید است. تو خواب بودهای که برف آرام و بیصدا آمده. ذوق میکنی صدا میزنی: «مامان؛ مامان؛ برف آمده!» صدای مامان از حیاط میآید. «بیا کمکم کن» تو فوری لباس بافتنیات را میپوشی. بدو میروی به مامان کمک کنی تا گلدانها را ...
دوستان عزیز، جهت مطالعه کل مطلب، (pdf) زیر را دانلود نمایید.