X
مقالات و محتوا > نتایج جستجو
آخرین عناوین
0
249
1

مسیر زندگی - صبح برفی

یک روز صبح بیدار می‌شوی؛ می‌روی کنار پنجره می‌بینی همه‌جا سفید است. تو خواب بوده‌ای که برف آرام و بی‌صدا آمده. ذوق می‌کنی صدا می‌زنی: «مامان؛ مامان؛ برف آمده!» صدای مامان از حیاط می‌آید
گروه محتوای رشد
گروه محتوای رشد
1399/10/28
0
250
0

مسیر زندگی - نه عجیب، نه خنده دار

خدای مهربان سلام، امروز دوستم پرسید: «چرا چشم‌ها روی صورتمان هستند؟» من خنده‌ام گرفت. فکر کردم اگر چشم‌هایم پشت سرم بودند؛ چه اتفاقی می‌افتاد. حتماً باید برعکس راه می‌رفتم؛ همیشه باید
گروه محتوای رشد
گروه محتوای رشد
1399/10/28
0
280
0

مسیر زندگی - نامه اول

خدا جان؛ سلام، خرگوش‌های بازی گوش این طرف وآن طرف می‌روند. دنبال هویج و کاهو می‌گردند. زرافه‌های قدبلند با گردن‌های درازشان توی جنگل قدم می‌زنند. برگ درخت‌ها را می‌خورند. خدایا اگر دندان‌های
گروه محتوای رشد
گروه محتوای رشد
1399/10/28
0
220
0

مسیر زندگی - مهمان خدا

مامان دستم را می‌گیرد؛ باهم از خیابان رد می‌شویم و به مسجد می‌رسیم. مسجد دوتا گلدسته و یک گنبد آبی دارد. من خیلی دوستشان دارم. از پله‌ها بالا می‌رویم. پشت سر خانم مهربانی می‌نشینیم. او با مامان
گروه محتوای رشد
گروه محتوای رشد
1399/10/28
0
204
0

مسیر زندگی - قوی و مهربان

چند روز پیش به خودم گفتم می‌خواهم قوی باشم. دیگر نمی‌گذارم کسی به من زور بگوید. برای همین سر خواهر کوچولویم داد کشیدم؛ چون می‌خواست دوباره مداد رنگی‌ام را بردارد. خواهرم ترسید و گریه کرد
گروه محتوای رشد
گروه محتوای رشد
1399/10/28
0
180
0

مسیر زندگی - قرآن کوچک

خدا جان سلام می‌دانم قدم بلدتر شده حالا بزرگ‌تر شده‌ام ولی گاهی وقت‌ها زیاد شجاع نیستم. مثلاً شب‌ها که مامان و بابا
گروه محتوای رشد
گروه محتوای رشد
1399/10/28

مسیر زندگی - صبح برفی

گروه محتوای رشد
گروه محتوای رشد
1399/10/28
یک روز صبح بیدار می‌شوی؛ می‌روی کنار پنجره می‌بینی همه‌جا سفید است. تو خواب بوده‌ای که برف آرام و بی‌صدا آمده. ذوق می‌کنی صدا می‌زنی: «مامان؛ مامان؛ برف آمده!» صدای مامان از حیاط می‌آید

مسیر زندگی - نه عجیب، نه خنده دار

گروه محتوای رشد
گروه محتوای رشد
1399/10/28
خدای مهربان سلام، امروز دوستم پرسید: «چرا چشم‌ها روی صورتمان هستند؟» من خنده‌ام گرفت. فکر کردم اگر چشم‌هایم پشت سرم بودند؛ چه اتفاقی می‌افتاد. حتماً باید برعکس راه می‌رفتم؛ همیشه باید

مسیر زندگی - نامه اول

گروه محتوای رشد
گروه محتوای رشد
1399/10/28
خدا جان؛ سلام، خرگوش‌های بازی گوش این طرف وآن طرف می‌روند. دنبال هویج و کاهو می‌گردند. زرافه‌های قدبلند با گردن‌های درازشان توی جنگل قدم می‌زنند. برگ درخت‌ها را می‌خورند. خدایا اگر دندان‌های

مسیر زندگی - مهمان خدا

گروه محتوای رشد
گروه محتوای رشد
1399/10/28
مامان دستم را می‌گیرد؛ باهم از خیابان رد می‌شویم و به مسجد می‌رسیم. مسجد دوتا گلدسته و یک گنبد آبی دارد. من خیلی دوستشان دارم. از پله‌ها بالا می‌رویم. پشت سر خانم مهربانی می‌نشینیم. او با مامان

مسیر زندگی - قوی و مهربان

گروه محتوای رشد
گروه محتوای رشد
1399/10/28
چند روز پیش به خودم گفتم می‌خواهم قوی باشم. دیگر نمی‌گذارم کسی به من زور بگوید. برای همین سر خواهر کوچولویم داد کشیدم؛ چون می‌خواست دوباره مداد رنگی‌ام را بردارد. خواهرم ترسید و گریه کرد

مسیر زندگی - قرآن کوچک

گروه محتوای رشد
گروه محتوای رشد
1399/10/28
خدا جان سلام می‌دانم قدم بلدتر شده حالا بزرگ‌تر شده‌ام ولی گاهی وقت‌ها زیاد شجاع نیستم. مثلاً شب‌ها که مامان و بابا

برچسب‌ها:
نویسندگان