پنجره اتاق باز بود. رویا داشت نقاشی میکرد که زنبوری به داخل اتاق اومد و دور سر رویا چرخید وزو وزو وز. رویا سرشو تکون داد. خوب نگاه کرد. زنبور رو دید. صداشو شنید. از جا بلند شد و دستاشو تو هوا تکون داد تا زنبور بره بیرون اما هرچه منتظر موند زنبور بیرون نرفت ...
در ادامه میتوانید به داستان بسیار زیبای "با صدای زنبور" گوش فرا دهید.