هنوز هیچ مطلبی وارد نشده!
هیچ نتیجهای برای جستجوی شما یافت نشد.
آخرین عناوین
همکاران ارجمند؛ در این قسمت از مجموعه نمونه تدريس بر خط، به آموزش کتاب قرآن میپردازیم و با مبحث مفهوم شناسی آداب باطنی ارتباط با قرآن آشنا میشویم
در این قسمت از مجموعه آموزشهای تولید پویانمایی، به نحوهی نورپردازی با نرمافزار Photoshop میپردازیم .
در این بخش میتوانید با موضوعات زیر آشنا شوید:
منابع نور
منابع نور طبیعی و مصنوعی
خصوصیات نور دمای نور
فاصله منبع تا موضوع
جهت نور
«پولیچو» نام پلی چوبی است که دو طرف رودخانه را به هم وصل میکند. هروقت کسی از روی او رد میشود، پولیچو چوبهایش را بالا و پایین میکند و صدا درمیآورد و او را میترساند تا اینکه روزی هرچه پولیچو صبر میکند
یکی بود یکی نبود. تاپ و پاپی و پام سه مورچه، سه هماتاقی و سه دوست بودن که سالهای سال با هم در یه جا زندگی میکردن. خشکسالی دشت اطراف لونشونو فراگرفته بود و اونا تصمیم گرفتن جایی برن که
یکی بود یکی نبود پیرزنی بود که توی خونهای زندگی میکرد و به اندازه خودش بخورو نمیری اندوخته داشت. اونقدر که نیازش به در و همسایه نیفته. روزی در حیاط خونه نشسته بود که موشی از لونش دراومد و
پیرزنی توی خونه کوچیکی زندگی میکرد. پیرزن همیشه میگفت دلم میخواد تمیزترین خونه دنیا رو داشته باشم. برای همین صبح تا غروب کارش آب و جارو کردن خونه و باغچه کوچیکش بود اما
همکاران ارجمند؛ در این قسمت از مجموعه نمونه تدريس بر خط، به آموزش کتاب قرآن میپردازیم و با مبحث مفهوم شناسی آداب باطنی ارتباط با قرآن آشنا میشویم
در این قسمت از مجموعه آموزشهای تولید پویانمایی، به نحوهی نورپردازی با نرمافزار Photoshop میپردازیم .
در این بخش میتوانید با موضوعات زیر آشنا شوید:
منابع نور
منابع نور طبیعی و مصنوعی
خصوصیات نور دمای نور
فاصله منبع تا موضوع
جهت نور
«پولیچو» نام پلی چوبی است که دو طرف رودخانه را به هم وصل میکند. هروقت کسی از روی او رد میشود، پولیچو چوبهایش را بالا و پایین میکند و صدا درمیآورد و او را میترساند تا اینکه روزی هرچه پولیچو صبر میکند
یکی بود یکی نبود. تاپ و پاپی و پام سه مورچه، سه هماتاقی و سه دوست بودن که سالهای سال با هم در یه جا زندگی میکردن. خشکسالی دشت اطراف لونشونو فراگرفته بود و اونا تصمیم گرفتن جایی برن که
یکی بود یکی نبود پیرزنی بود که توی خونهای زندگی میکرد و به اندازه خودش بخورو نمیری اندوخته داشت. اونقدر که نیازش به در و همسایه نیفته. روزی در حیاط خونه نشسته بود که موشی از لونش دراومد و
پیرزنی توی خونه کوچیکی زندگی میکرد. پیرزن همیشه میگفت دلم میخواد تمیزترین خونه دنیا رو داشته باشم. برای همین صبح تا غروب کارش آب و جارو کردن خونه و باغچه کوچیکش بود اما