هنوز هیچ مطلبی وارد نشده!
هیچ نتیجهای برای جستجوی شما یافت نشد.
آخرین عناوین
میتوانیم بگوییم دو زبان فارسی و عربی در درازنای تاریخ، رابطهای دوسویه داشتهاند؛ در سدههای پیش از اسلام ـ به ویژه در روزگار ساسانیان که پایتخت ایران، تیسفون (مدائن)، در نزدیکی بغداد کنونی جای داشت و میان ایران و برخی از اعراب روابط بازرگانی
امروزه به دلیل جهش برق آسای دانش و فناوری، هر روز واژههای نو به ویژه از زبان انگلیسی به زبانهای سراسر جهان سرازیر میشوند. کشورهای پیشرفته، با آیندهنگری و برنامهریزی میکوشند تا در کنار وامگیری محدود واژههای بیگانه، با معادلیابی سنجیده، توانایی
زبان فارسی واژههایی که وام گرفته، تغییرات گوناگون پدید آورده است تا آنها را با خود همسو و هماهنگ کند؛ این فرایند را فارسی شدگی مینامیم
الهی، به حرمت آن نام که تو خوانی و به حرمت آن صفت که تو چنانی، دریاب که میتوانی. الهی، عاجز و سرگردانم؛ نه آنچه دارم، دانم و نه آنچه دانم، دارم. الهی، در دلهای ما جز تخم محبت مکار و
الهی سینهای ده آتش افروز
در آن سینه دلی وان دل همه سوز
هر آن دل را که سوزی نیست، دل نیست
دل افسرده غیر از آب و گل نیست
کرامت کن درونی درد پرورد
دلی در وی درون درد و برون درد
به سوزی ده کلامم را روایی
کز آن گرمی کند آتش گدایی
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی / نروم جز به همان ره که تواَم راه نمایی *** همه درگاه تو جویم همه از فضل تو پویم / همه توحید تو گویم که به توحید سزایی
میتوانیم بگوییم دو زبان فارسی و عربی در درازنای تاریخ، رابطهای دوسویه داشتهاند؛ در سدههای پیش از اسلام ـ به ویژه در روزگار ساسانیان که پایتخت ایران، تیسفون (مدائن)، در نزدیکی بغداد کنونی جای داشت و میان ایران و برخی از اعراب روابط بازرگانی
امروزه به دلیل جهش برق آسای دانش و فناوری، هر روز واژههای نو به ویژه از زبان انگلیسی به زبانهای سراسر جهان سرازیر میشوند. کشورهای پیشرفته، با آیندهنگری و برنامهریزی میکوشند تا در کنار وامگیری محدود واژههای بیگانه، با معادلیابی سنجیده، توانایی
زبان فارسی واژههایی که وام گرفته، تغییرات گوناگون پدید آورده است تا آنها را با خود همسو و هماهنگ کند؛ این فرایند را فارسی شدگی مینامیم
الهی، به حرمت آن نام که تو خوانی و به حرمت آن صفت که تو چنانی، دریاب که میتوانی. الهی، عاجز و سرگردانم؛ نه آنچه دارم، دانم و نه آنچه دانم، دارم. الهی، در دلهای ما جز تخم محبت مکار و
الهی سینهای ده آتش افروز
در آن سینه دلی وان دل همه سوز
هر آن دل را که سوزی نیست، دل نیست
دل افسرده غیر از آب و گل نیست
کرامت کن درونی درد پرورد
دلی در وی درون درد و برون درد
به سوزی ده کلامم را روایی
کز آن گرمی کند آتش گدایی
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی / نروم جز به همان ره که تواَم راه نمایی *** همه درگاه تو جویم همه از فضل تو پویم / همه توحید تو گویم که به توحید سزایی